آرتینآرتین، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 24 روز سن داره

نیمی از من ، نیمی از تو

چشم های بابا

سلام سلام آرتین پسر قند عسل. خوبی عزیز نازنینم؟ ظاهراً که خوب به نظر می رسی ، با اون تکون های محکمت که داد مامانتو در میاره تکون بخور عزیزم، اشکال نداره مامانی تحمل می کنه خوب پسری بابا، میدونی که بابایی عینکی بود! دیده بودی که ؟  ... ها؟! هفته پیش رفتم مشهد و چشمامو عمل کردم تا دیگه عینک نزم. ( همین الان یه لگد محکم به مامان زدی ها  حالا ما یه چیزی گفتیم ... بزار اول ارسال کنم  ) برای همین مدتی من و مامان درگیر بودیم و شاید کمتر بهت توجه کردیم عزیزم  ولی دیگه چشمای من هم خوب شده و می تونم با کامپیوتر کار کنم. پسرم خوب نگاه کن ببین بابا بدون عینک خوشگلتر شده؟ خیلی دوست داریم پسر نازنینم. حسابی ورزش کن و...
30 دی 1390

هفته 31

سلام سلامممممممم گل پسرم ، قند عسلم وای که این مامانت چقده تنبله! دیر به دیر میاد مینویسه! ولی خب میبینی که زیاد باهات حرف میزنم!!! قربونت برم جدیدا خیلی زیاد وول میخوری! همیشه میگفتم چه پسر آرومی! آقایی!!!!! ولی خب جدیدا کم مونده دل مامانو پاره کنی! عاشق تکونای قشنگتم و هنوز که هنوزه سیر نمیشم و هر لحظه منتظر تکون بعدیم... دیگه بابایی هم میگه داره فوتبال بازی میکنه ؟!!!! آخه شکمم بالا پایین میپره :-) تازه تو روز دو الی سه بار هم سکسکه میکنی!!!!  چه خبره پس؟ الهی قربون سکسکه های کوچولو و منظمت برم. خب خبرجدید اینکه من شنبه رفتم سونوگرافی و روی ماهتو دیدم و کلی تو دلم قربون صدقه دست و پاهای کوچولوت رفتم. یک هفته...
19 دی 1390

آبنبات شیرین مامان

سلام پسرکم... عزیزمممممممم دو روزه که وارده 30 هفتگی شدی مبارک باشه عشقم دیگه این روزا دارم روز شماری میکنم ! خیلی دیر میگذرههههه این چند روز خیلی سر من و بابایی شلوغ بود و درگیر یک پیشی کوچولوی طفلکی بودیم که اسمش موش موشیه! البته میدونم که میشناسیش چون همش یکسره داره میو میو میکنه! روزی که اومد پیشمون حالش خیلی خراب بود و اون شب خیلی اذیت شدیم! خیلی هم دل درد گرفتم و همش نگران تو بودم ولی خب اونم کوچولو و بیچاره بود و میدونم تو درک میکنی که مامان بابا دامپزشکن و مسوول! الان دیگه خیلی بهتره ! من و تو هم خوبیم! بابایی هم خوبه! امروز دکتر بودیم و بازم وزن کم کرده بودم!  دکتر سونو نوشت تا ببینه گل پسری من وزنش خوبه یا نه!...
14 دی 1390

بابا در اختیار مامان و آرتین!

سلام پسر گلم قربونت بشم عزیزم ، دیگه حسابی توی دل مامانی قلمبه شدی  تکون هاتم حسابی قوی شده و من از احساسشون لذت می برم. پسر خوبم چند روزیه که نتونستم زیاد به مامانی و تو توجه کنم. آخه کارم تو اداره تموم شده و قراره که از این به بعد پیش مامانی کار کنم  . چند روز دیگه کارام طول می کشه ولی بعدش دیگه همیشه صبح و شب پیشت هستم عزیزم. قلمبه بابا ، خیلی دوست دارم و بی صبرانه منتظر نیمه اسفند هستم. حسابی رشد کن و قوی شو ولی مامانو زیاد اذیت نکن ...
11 دی 1390

اولین سکسکه پسریییییییی

مامانی قربوووووووووووونت بشه که دیشب اولین سکسکه تو دل مامان و زدی!!! ( تا اومدم همون لحظه تو وب لاگت ثبتش کنم چایی چپه شد رو لپ تاپم و تا همین لحظه بدون لپ تاپ بودم !!!!!) اولش نفهمیدم داری سکسکه میکنی و همش میگفتم ای بابا این فسقلی چی میگه اینقده میپره!!!! بعد که با بابایی موشکافی کردیم دقت کردیم دیدیم بلههههههههههه پسر طلا داره سکسکه میکنه! مامانی فدات بشه، کلی ذوق کردیم و منم دلم برات ضعف رفت... احساس کردم حالت بابید خیلی خوب باشههه! خدا کنه واقعا خوب و خوش باشی عشق کوچولوی من خیلی خیلی دوستت دارم ...
5 دی 1390
1